تعريف و موضوع علم كلام
در تعريف علم كلام اسلامی كافی است كه بگوئيم علمی است كه درباره اصول
دين اسلام بحث میكند ، به اين نحو كه چه چيز از اصول دين است و چگونه و
با چه دليل اثبات میشود ، و جواب شكوك و شبهاتی كه در مورد آن وارد
میشود چيست ؟
در كتب منطق و فلسفه بحثی هست راجع به اينكه هر عملی موضوعی خاص
دارد و تمايز مسائل هر علمی از مسائل علم ديگر به حسب تمايز موضوعات آن
علوم است .
البته اين ، مطلب درستی است . علومی كه مسائل آنها وحدت واقعی دارند
چنين است . ولی مانعی ندارد كه علمی داشته باشيم كه وحدت مسائل آن
اعتباری باشد و موضوعات متعدده و متباينه داشته باشد و يك غرض و هدف
مشترك منشأ اين وحدت و اعتبار شده باشد .
علم كلام از نوع دوم است ، يعنی وحدت مسائل كلامی ، وحدت ذاتی و نوعی
نيست بلكه وحدت اعتباری است . از اينرو ضرورتی ندارد كه در جستجوی
موضوع واحدی برای علم كلام باشيم .
علومی كه وحدت مسائل آنها وحدت ذاتی است ، امكان ندارد كه از نظر
مسائل متداخل باشند ، يعنی برخی مسائل ميان آنها مشترك باشد ، ولی علومی
كه وحدت آنها اعتباری است و يا يك علم كه وحدت مسائلش اعتباری است
با علمی ديگر كه وحدت مسائلش ذاتی است ، هيچ مانعی ندارد كه از نظر
مسائل متداخل باشند . علت تداخل مسائل فلسفی و كلام و يا مسائل روانشناسی
و كلام و يا مسائل اجتماعی و كلام همين امر است .
برخی از علمای اسلامی در صدد بر آمدهاند برای علم كلام موضوع و تعريفی
بيابند نظير موضوع و تعريفی كه برای علوم فلسفی هست ، و نظريات مختلفی
در اين زمينه ابراز كردهاند . و اين اشتباه است . زيرا موضوع مشخص
داشتن مربوط است به علومی كه مسائل آن علوم وحدت ذاتی دارند ، اما
علومی كه مسائل آنها وحدت اعتباری دارند نمیتوانند موضوع واحدی داشته
باشند . در اينجا بيش از اين نمیتوان بحث كرد .
نامگذاری
يك بحث ديگر اين است كه چرا اين علم به نام " كلام " ناميده شده و
در چه زمانی اين نام به آن داده شد ؟ برخی گفتهاند به اين سبب كلام
ناميده شد كه قدرت دارنده خود را در سخن و
استدلال فزونی میدهد . برخی میگويند از آن جهت كلام ناميده شد كه روش و
عادت علماء اين فن اين بود كه در كتب خود سخن خود را با تعبير " الكلام
فی كذا " و " الكلام فی كذا " آغاز میكردند . بعضی گفتهاند از آن جهت
كلام ناميده شد كه سخن در اطراف مباحثی بود كه به عقيده اهل حديث درباره
آنها بايد سكوت كرد . و بعضی گفتهاند كه اين نام آنگاه به ميان آمده كه
بحث مخلوق بودن و يا مخلوق نبودن كلام الله ميان مسلمين طرح گرديد و صف
آرائی شديدی شد و مردم زيادی كشته شدند و به همين مناسبت آن دوره را
دوره " محنت " ناميدهاند . يعنی چون در دوره محنت اكثر مباحثات اصول
دينی در اطراف حدوث و قدم كلام الله دور میزد ، علم اصول دين به نام ة
علم كلام " ناميده شده . اينها وجوهی است كه در وجه تسميه " علم كلام ة
گفته شده است .
مذاهب و فرق كلامی
مسلمين همانطور كه از نظر فقهی و آنچه مربوط است به فروع دين و مسائل
عملی ، مذاهب و روشهای مختلفی پيدا كردند و از اين جهت به فرقههای
مختلف تقسيم شدند : جعفری ، زيدی ، حنفی ، شافعی ، مالكی ، حنبلی ، و هر
فرقهای فقهی مخصوص به خود دارد ، از نظر مسائل اعتقادی و چيزهايی كه
مربوط است به ايمان و اعتقاد مسلمانان نيز فرقه فرقه شدند و هر فرقهای
مبانی و اصول اعتقادی مخصوص به خود دارد . اهم مذاهب كلامی عبارت است
از : شيعه ، معتزله ، اشاعره ، مرجئة .
اينجا ممكن است پرسشی پيش آيد و اظهار تاسف شود كه
چرا مسلمين در مسائل كلامی و مسائل فقهی اين اندازه فرقه فرقه شدند و
وحدت كلامی وفقهی خود را از دست دادند ؟ اختلاف در مسائل كلامی سبب
میگردد كه مسلمين در بينش اسلامی وحدت نداشته باشند و اختلاف در مسائل
فقهی موجب میشود كه عمل مسلمين نيز يكنواختی خود را از دست بدهد .
اين سؤال و هم اين تأسف بجا است ، اما لازم است به دو نكته اشاره شود
. نكته اول اين است كه اختلافات مسلمين در مسائل كلامی و فقهی نه به آن
اندازه است كه پايه وحدت بينش اعتقادی و روش عملی آنها را به كلی
متزلزل كند ، مشتركات اعتقادی و عملی آنها آن اندازه زياد است كه
مفترقات آنها كمتر میتواند ضربه اساسی وارد نمايد .
نكته دوم اين است كه اختلاف فكری و نظری در جامعهها با همه وحدتها و
اتفاقها در اصول فكری ، لا بد منه است ، و تا آنجا كه مبنا و ريشه
اختلافات ، طرز استنباطها باشد نه غرضها ، مفيد هم هست يعنی موجب تحرك
و تجسس و بحث و كاوش و پيشرفت است . آری آنجا كه اختلافات با
تعصبات و جانبداريها و گرايشهای بیمنط ق احساساتی توأم میگردد و مساعی
افراد بجای اينكه صرف در اصلاح روش خود بشود صرف تحقير و تهمت و افترا
به رقيب میشود موجب بدبختی است .
در مذهب شيعه ، مردم مكلفند كه از مجتهد زنده تقليد نمايند ، مجتهدان
موظفند مستقلا در مسائل ، تفكر و اجتهاد نمايند و به آنچه از اسلاف و
بزرگان رسيده بسنده نكنند . اجتهاد و استقلال در تفكر ، خود به خود منجر
به اختلاف نظرهايی میگردد ، اما اين
اختلاف نظرها به فقه شيعه حيات و حركت داده است .
پس مطلق اختلاف ، محكوم نيست . اختلافی محكوم است كه ناشی از سوء
نيت و غرضرانی باشد و يا در مورد مسائلی باشد كه راه اصلی مسلمين را از
يكديگر جدا میكند مانند مسأله امامت و رهبری، نه مسائل فرعی و غير اصلی.
اما بررسی تاريخ فكری مسلمين و اينكه چه اختلافاتی از سوء نيتها و
غرضرانيها و تعصبها ناشی شده و چه اختلافاتی لازمه طبيعی تفكر عقلی مسلمين
بوده است ، و هم اينكه آيا همه مسائل كلامی را بايد جزء مسائل اصلی و همه
مسائل فقهی را جزء مسائل غير اصلی به شمار آورد ، و يا ممكن است مسألهای
كلامی از اين نظر اصالت نداشته باشد و مسألهای فقهی اصالت داشته باشد ،
بحثهايی است كه از عهده اين درس خارج است .
قبل از آنكه به نقل مذاهب كلامی بپردازيم لازم است به يك جريان در
جهان اسلامی اشاره نمائيم و آن اينكه گروهی از علماء اسلامی از اصل با كلام
يعنی بحث عقلی در مسائل اصولی اسلامی ، مخالف شدند و آنرا " بدعت " و
حرام دانستند . اينها به نام " اهل حديث " معروفند . احمد بن حنبل كه
يكی از ائمه فقهی اهل تسنن است در رأس " اهل الحديث " قرار دارد .
حنابله به طور كلی با كلام اعم از كلام معتزلی يا اشعری ، چه رسد به شيعی
مخالفند و به طريق اولی با منطق و فلسفه مخالفند . اين تيميه حنبلی كه از
شخصيتهای برجسته دنيای جماعت است فتوا به حرمت كلام و منطق داده . جلال
الدين سيوطی نيز كه اهل الحديث است كتابی دارد به نام " صون المنطق و
الكلام عن المنطق و الكلام " . مالك بن انس
يكی ديگر از ائمه جماعت نيز هر گونه بحث و كاوشی را در مسائل اعتقادی
غير جايز میشمرد . ما در مقدمه جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئاليسم موقف
شيعه را در اين زمينه بيان كرده و توضيح دادهايم .
اهم مذاهب كلامی - همانطور كه قبلا اشاره شد - عبارت است از شيعه ،
معتزله ، اشاعره ، مرجئه . برخی ، مذهب خوارج و مذهب باطنيه يعنی مذهب
اسماعيلی را نيز جزء مذاهب كلامی اسلامی به حساب آوردهاند ( 1 ) . ولی از
نظر ما هيچيك از اين دو مذهب را جزء مذاهب كلامی اسلامی نمیتوان آورد .
اما خوارج بدان جهت كه هر چند عقايد خاصی در اصول دين ابراز داشتند و
شايد اولين مسائل اصول دينی از طرف آنها طرح شد ، يعنی آنها بودند كه
پارهای عقايد در مورد امامت و كفر فاسق آوردند و منكر آن عقايد را كافر
دانستند ، ولی اولا يك مكتب فكری و استدلالی به وجود نياوردند و به
عبارت ديگر آنها يك نظام فكری در جهان اسلام نيافريدند و ثانيا از نظر
ما شيعيان انحرافات فكری خوارج در حدی است كه مشكل است بتوان آنها را
د ر زمره مسلمين به حساب آورد . چيزی كه كار را آسان میكند اين است كه
خوارج منقرض شدند و تنها يك فرقه آنها كه " اباضيه " ناميده میشوند
كم و بيش پيروانی دارند . اباضيه معتدلترين فرق خوارج بودند و به همين
دليل تاكنون منقرض نشدهاند .
باطنيه نيز آن قدر در انديشههای اسلامی بر اساس باطنيگری دخل و تصرف
كردهاند كه میتوان گفت اسلام را " قلب " كردهاند .
پاورقی :
. 1 المذاهب الاسلاميين عبدالرحمن بدوی ، جلد اول ، صفحه . 34
به همين دليل مسلمين جهان حاضر نيستند آنها را جزء فرق اسلامی به شمار
آورند .
در حدود سی سال پيش كه " دار التقريب بين المذاهب الاسلامية " در
قاهره تأسيس شد و مذاهب : شيعه اماميه ، زيدی ، حنفی ، شافعی ، مالكی ،
حنبلی ، هر كدام نماينده داشتند ، اسماعيليان خيلی كوشش كردند كه
نماينده بفرستند ولی از طرف ساير مسلمين مورد قبول واقع نشد .
باطنيه ، علی رغم انحرافات زيادشان ، برخلاف خوارج كه از خود مكتب و
نظام فكری نداشتند ، از يك مكتب كلامی و فلسفی نسبتا قابل توجهی
برخوردارند ، شخصيتهای فكری با اهميتی در ميان آنها ظهور كرده است و
كتب قابل توجهی نيز از آنها به يادگار مانده است . اخيرا مستشرقين
عنايت فراوانی به افكار و آثار باطنيه نشان میدهند .
از جمله شخصيتهای برجسته اسماعيليه " ناصر خسرو علوی " شاعر فارسی
زبان معروف متوفا در سال 841 هجری است . كتاب " جامع الحكمين " و
كتاب " وجه دين " و " خوان اخوان " او معروف و مشهور است . و از
جمله " ابوحاتم رازی " متوفا در 332 صاحب كتاب " اعلام النبوش ة
است . و ديگر " ابويعقوب سجستانی " صاحب كتاب " كشف المحجوب ة
و متوفا در حدود نيمه دوم قرن چهارم است . ترجمه فارسی اين كتاب اخيرا
چاپ و منتشر شده است .
يكی ديگر از شخصيتهای معروف اسماعيليه " حميدالدين كرمانی " شاگرد
" ابويعقوب سجستانی " است . " حميدالدين " كتب زيادی در زمينه
مذهب اسماعيليه تأليف كرده است . يكی
ديگر " ابوحنيفه نعمان بن ثابت " معروف به " قاضی نعمان " است كه
به عنوان " ابوحنيفه شيعی " ( شيعه اسماعيلی ) معروف است . اين مرد
اطلاعاتش در فقه و حديث خوب است ، كتاب معروف " دعائم الاسلام " او
سالها پيش در تهران با حروف سنگی چاپ شده است .
نظرات شما عزیزان: